پخش

ساخت وبلاگ

امکانات وب

 

كتاب تاریخ لباس در ايران

یکی از شاخه های شناخت فرهنگ ادوار گذشته هر تمدنی، تاریخ لباس و پوشاک است. مردان ایرانی در تمامی ادواری که نشانه هایی از پوشش آنها در دست داریم، نیز حجاب در معنای مخالف برهنگی را داشتند و اصولاً برهنگی در فرهنگ ایرانی امری مذموم به شمار می رفته است. شاید این مفهوم را هنگام مقایسه با تمدنهای همزمان با تمدن ایرانی بهتر درک کنیم. بررسی پوشش مردان و زنان ایرانی نه تنها ما را با ظاهر افرادی که در گذشته زندگی می کردند، آشنا می کند، بلکه شناخت بسیاری از مسایل مانند انواع بافته های نساجی نوع و طرح آنها و خیلی موارد دیگر را به ما می دهد. ایرانیان از عهد کهن تا چندی پیش درباره لباس پوشیدن تغییر نگرش اساسی نداشته اند، اگر چه در گذر زمان سعی کرده اند شیوه لباس پوشیدن را متناسب با شرایط متغیر زمانه خود هماهنگ سازند، ولی در مجموع متفاوت تر از ساکنان کشورهای اروپایی بوده اند. سنگ نگاره های به جا مانده از عهد باستان هم نشان می دهد که جوامع شرقی از جمله ایران و مناطق دیگر همچون تمدن «تدمر» در سوریه علی رغم تأثیرپذیری از معماری یونانی و رومی، باز هم حال و هوای شرقی خود را حفظ کرده اند که این در سنگ نگاره ها و پیکرهای تقریباً پوشیده از لباس به یادگار مانده از آن دوران خود را نشان می دهد. تاریخ لباس بخشی از تاریخ تمدن است که در آن تحولات شکل و فرم لباس از قدیمی ترین ایام تا زمان خاصی مورد بررسی و مطالعه و تحقیق قرار می گیرد و با تغییر این نوع پوشاک رفتارهای فرهنگی و اجتماعی آن جامعه نیز دستخوش تغییر و تحول می گردد. در هر جامعه مطالعه این بخش از تاریخ رازهای نهفته ای در مورد مردم آن دوران را برای ما روشن می سازد. ::پوشاک در شهر سوخته شهر سوخته زابل شهری پنج هزار ساله در دل کویر است که آشکار شدن اسرار نهفته اش در هر فصل کاوش توسط باستان شناسان، مردم دنیا را حیرت زده به سوی خود جلب می کند. سیستان به خصوص شهر سوخته از لحاظ موقعیت خاص اقلیمی، سیاسی و فرهنگی مرکز ارتباطات تمدنهای بزرگ ماوراء النهر، بین النهرین و هند و چین به شمار می رفته است. شهر سوخته تنها جایی است در ایران که حدود هفتصد، هشتصد نوع پارچه از ظریف و خشن و کتانی شکل در آن یافت شده است و این به خاطر شرایط اقلیمی شهر سوخته است که توانسته پارچه ها را خیلی خوب نگه دارد. مدارک و اسناد مربوط به پوشاک در ایران باستان از نظر منبع مطالعاتی به چند گروه تقسیم می شود؛ دوران پیش از تاریخ، پیش از دوران ایلامی ها و بعد هم هخامنشیان و دیگری هم دوران ایلامی به بعد تا دوران اسلام است. در دوران اسلامی به خاطر داشتن مدارک و اسناد بسیاری که وجود دارد مشکل خاصی برای بازسازی نحوه لباس مردمان آن زمان نداریم، مشکل اصلی ما بازسازی نحوه پوشاک مردم پیش از تاریخ است. همان طور که می دانید در محوطه های باستانی ایران پارچه نداریم، البته نمونه های بسیار کوچک گهگاه در کاوشهای شهر سوخته دیده می شود. طی کاوشهایی که در این شهر انجام شده چند نمونه لباس را روی پیکره های فلزی، سنگی و گلی کشف کرده ایم، به عنوان نمونه مجسمه مفرغی پیدا شده که خانمی را نشان می دهد که دیگی روی سر دارد و ظاهراً در حال جابجایی آب از جایی به جای دیگر است. این بانو دارای یک لباس یک تکه بلند است که تقریباً تا پایین زانو و بالای قوزک پا به صورت یک تکه آمده است. دیگری یک مجسمه کوچک سنگی است که این مجسمه یک نوع دیگر لباس که در مناطق شرق ایران مثل خراسان استفاده می شده را نشان می دهد که شبیه یک نوع ساری هندی است، این زن یک شالی را به یک طرف شانه انداخته، شالی که از جلو بدن او شروع می شود و به پشت شانه می افتد. نوع دیگری از لباسهای خانمهای شهر سوخته که در کاوشهای متعدد کشف شده، لباس بلندی است که تا روی زانو پولک دوزی شده است. البته در بین این پیکره ها دو، سه نمونه لباس مردانه هم دیده شده است که نشان می دهد ظاهراً مردان شهر سوخته در هوایی که خیلی سرد نبوده بالاتنه شان تقریباً عریان بوده و از روی کمر یک شال بلندی را چند بار به دور کمر می پیچانده اند. در نمونه دیگری که از پیکره مرد گلی به دست آمده، می بینیم که لباس کاملاً بلند و یک تکه، چیزی شبیه لباس روحانیان به تن داشته البته با این تفاوت که در قسمت جلو هیچ شکافی وجود ندارد، مثل کیسه که ظاهراً از سر پوشیده می شده است. در مورد نوع پوشش مردمان شهر سوخته را تزیینات لباسهای آنها می داند و مثلاً در یکی از قبرها، ما زنی را پیدا کردیم با یک لباس تمام منجق دوزی شده که با یک نوع مهره یا سنگ قیمتی تزیین شده است و از نوع لباس و تزیینات این زن می توانیم بفهمیم که احتمالاً او یک فرد عامی و عادی نبوده است و مطمئناً متعلق به یک طبقه حداقل متوسط بوده است. همچنین در ادامه کاوشهای شهر سوخته آثاری از بند کفش مثل بندکفشهایی که در بلوچستان استفاده می شود، به دست آورده ایم که نشان می دهد این مردم از کفش هم استفاده می کرده اند. در شهر سوخته استفاده از کمربند زیاد رایج بوده، چرا که نوعی قطعه پارچه ای پیدا شده، مثل کمربندهای امروزی با سوراخهایی که برای کنترل کردن آن استفاده می شده است. همچنین در کاوشهای باستان شناسی مواردی مثل یک نوار قیطانی شکل که روی سربسته می شده است و یکسری قالبهای چوبی کفش و حتی چند نمونه گل موکه با نخهای چند رنگ بافته شده، نیز دیده شده است. پوشاک در فلات ایران اما «لادن خرمی» کارشناس طراحی پارچه و لباس و مدرس دانشکده تربیت مدرس قدیمی ترین نمونه های لباس در فلات ایران را مربوط به لباسهای مجسمه انسانی در این فلات می داند که متعلق به 4200 سال قبل از میلاد است. لباس این مجسمه منحصر به لنگی است که به کمر بسته و معلوم می شود که انسان از آن زمان دیگر از پوست حیوانات بطور طبیعی استفاده نمی کرده بلکه از پشم، پارچه هایی می بافته است و آن را لنگ وار به دور خود می پیچیده است. وی به گزارشگر ما می گوید: نوع دیگر از لباس قدیمی در نقوش برجسته ایلام دیده می شود. این لباس متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد است که برش ساده ای به پوست داده شده و به طرز زیبایی به شکل شال، که یک طرفه آن روی شانه ها گره خورده و شانه دیگر آن برهنه و آزاد می باشد، دیده می شود. در سرلوحه کتیبه قانون حمورابی متعلق به 2100 سال قبل از میلاد بالای کتیبه «خداوند آفتاب» نشسته و در حالی که از شانه هایش شعله زبانه می کشد و متن قانون را در دست گرفته است، لباسی شامل شش دامن که مانند ژیپون روی هم قرار گرفته با بالاتنه ای ساده از پارچه ای نرم به تن دارد که متأسفانه تصاویر چندان روشن و واضحی از آن در دست نیست. ::نوع پوشش در سلسله هخامنشیان یکی از نکات جالب توجه در تمام نگاره های باستانی هخامنشیان این است که در هیچ نگاره ای انسان برهنه ای دیده نمی شود و اصولاً برهنگی از دیدگاه هخامنشیان بسیار زشت و قبیح بوده است. پروفسور گزنفون در کتاب «از زبان داریوش» در این باره می گوید: کوروش این لباس را از مادها گرفته و تمام کارکنانش را متقاعد کرده تا آن را بر تن کنند وظاهراً معتقد بوده که این لباس نقص بدن اشخاص را می پوشاند و آدمی را زیبا و بالابلند نشان می دهد.البته در رابطه با طرح و برش و دوخت این لباسها بحثهای زیادی بوده، به طوری که برخی می گویند، پارچه ای ساده است به طول دو قد انسان و به عرض دو دست باز، با سوراخی برای سر، برخی هم آن را لباس دو تکه بسیار پرکاری می دانند. درباره دو تکه بودن لباس هخامنشیان گولدمن باستان شناسی که در این باره تحقیق کرده، عقیده دارد: کسی نمی تواند به صراحت بگوید که این لباس دو تکه یا یک تکه است. برعکس این عقیده، دانشمندی به نام رس کوشش کرده که دو تکه بودن لباس پارسیان را ثابت کند و در مقاله ای می نویسد: دو تکه بودن لباس نگهبانان ایلامی کاخ داریوش روی کاشیکاریهای شوش به خوبی نمایان است. وی چنین ادامه می دهد: در شوش لباس نگهبانان ایلامی کاخ داریوش دو رنگ داشته و این امر دو تکه بودن این لباس را ثابت می کند. این نوع لباس نگهبانان ایلامی در شوش بسیار زیاد و مزین بوده و از دو رنگ پارچه (سفید و زرد یا نارنجی و قهوه ای) دوخته شده است و نقش روی پارچه عبارت از چهار گوشه های زینتی و گلهای درشت و زیبایی که درون آن اشکال هندسی رنگین نقش شده است. هر لباس از سه قطعه پارچه متفاوت درست شده که به کمک حاشیه ها از یکدیگر مشخص می شود. بالاترین قطعه لباس آن است که روی شانه ها قرار می گیرد، این پارچه از این مچ دست تا آن مچ دست را دربرمی گیرد. سوراخی برای عبور سر در میان دارد و در قسمت جلو تا روی سینه قرار می گیرد. بعد پارچه ای یک رنگ به طرف پایین بدن، در جلو تا کمر و در پشت تا زیر نشیمن گاه که روی پارچه چینهای عمیقی وجود دارد. قطعه سوم پارچه ای نسبتاً بزرگ است که به صورت لنگ بسته می شود و در پشت و جلو قدی یکسان دارد. در کتاب تاریخ شاهنشاهی هخامنشی ترجمه دکتر محمد مقدم در مورد سربازان گارد جاویدان نقش شده در آجرهای لعابدار شوش چنین توضیح داده شده است که آنها سرهای برهنه داشته اند و موهایشان را با نوارهای تابیده سبز رنگ می بسته اند و یک لباس پرکار که از گردن تا مچ پای آنها را می پوشانده به تن داشته اند. به گفته پروفسور هایرماری کخ در کتاب «از زبان داریوش»، در رابطه با پوشش لباس گارد جاویدان هخامنشیان نظرات جالبی وجود دارد این که گارد جاویدان در بعضی نقش برجسته های تخت جمشید کلاهی که از جنس نمد بوده به شکل مستطیل ساده و کوتاه تر از کلاه شاه استفاده می کردند. کفش آنها، کفش چرمی ساده نوک تیز بوده و سه بند داشته است و در آن برای بلند قد نشان دادن افراد از پاشنه استفاده می کرده اند. خرمی ادامه می دهد: در جای دیگر روی کاخ داریوش در تخت جمشید پیکره پهلوانی در حال کشتن شیری دیده می شود، بالاپوشی که این مرد هخامنشی به تن دارد، غیر از فرمی است که تا به حال درباره آن گفته ایم این بلوز بدون آستین بوده و جلوی آن مانند جلیقه باز است و چنین به نظر می رسد که این پهلوان در زیر جلیقه خود چیزی نپوشیده است یا آن که در زیر آن پیراهنی بدون آستین به تن دارد. به طوری که از سنگ نگاره های تخت جمشید بر می آید قسمت پایین لباس پارسیان دو نوع مختلف بوده است: نوع اول آن که در جلو، دارای چینهایی است که از دو سمت راست و چپ روی ساق پاها به صورت منحنیهایی کنار هم آویزان شده اند و تا قسمت پشت ادامه دارند. این نوع دامن در روی ناف با کمربند یا لیف کمر بسته میشده. نوع دوم تن پوش یا دامنی است که در قسمت جلو دارای دو ردیف چین چهارتایی است که میان آن دو، یک پلیسه چین دار منحنی شکل قرار گرفته است. به هر حال همه نقوش و مهرها نظر دو تکه بودن لباس هخامنشیان را تأیید می کنند. خرمی در رابطه با پوشش زنان دوران هخامنشی این طور می گوید: زنان هخامنشی پوششی ساده و بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه که در پایین دامن از زانو به پایین تا مچ می رسیده بر تن می کرده اند. نوع دیگر پوشش چادری بوده، پارچه مستطیلی که بر سر می افکندند و در زیر آن یک پیراهن دامن بلند و در زیر آن پیراهن، پیراهنی بلندتر که تا مچ می رسیده بر تن می کرده اند. در کتاب هگمتانه درباره زنگوله های زینتی آمده است: 33 زنگوله طلا در طرف داخل و پایین دامن لباس یا در نزدیک لبه شلوار یا در محلهای دیگر پوشاک بانوان می دوختند و هنگام راه رفتن صدای آهسته آن بر تجمل و زینت صاحب پوشاک می افزوده است. ::مادها و پارسها لادن خرمی در رابطه با رنگ لباس مادها و پارسها به گزارشگر ما چنین می گوید: رنگ لباس مادها بیشتر ارغوانی بوده و براساس طبقه اجتماعی موجود در جامعه شان انتخاب می شده است، به این ترتیب که جنگجویان قرمز، موبدان سفید و روستاییان آبی می پوشیده اند و طبق نظر پروفسور گزننون، صاحب منصبان ماد نوعی کلاه گرد و ساده می پوشیده اند که جنس این کلاه احتمالاً از نمد بوده و گاهی حفاظی فلزی همراه با حلقه در پشت برای استحکام بیشتر به آن متصل بوده است و نوعی دیگر کلاه، به شکل باسلق از جنس نمد یا چرم یا ابریشم بوده که احتمالاً خاستگاه آن از شرق بوده است. وی می افزاید: سربازان پارسی از نوارهای پهن یا باریکی برای بستن یا جمع کردن موهایشان استفاده می کرده اند و کلاههایی ساده و استوانه ای شیاردار که مخصوص صاحب منصبان بوده به سر می گذاشتند. جبه مادها که بر روی دوش می افکنده اند بسیار مزین بوده به طوری که بر روی آنها، نقش و نگارها و طرحهای گوناگون از جمله گیاهان و حیواناتی نظیر شیر و نیز طرحهایی باشکوه از دوایر متحد المرکز و غنچه های نیلوفر آبی، از پارچه قرمز و ارغوانی رنگ (رنگ محبوب پارسیان) در کنار گلدوزیهای قرمز دیده می شود. خرمی ادامه می دهد: کفشهای آن دوره یا به صورت ساقه کوتاه یا پنجه ای ساده و همراه با سه یا چهار بند و یا تسمه ای چرمی بوده و یا آن که نیم چکمه هایی با پنجه های برگشته به بالا بوده با دکمه ها یا بندها بر رو و بالایشان. که البته چکمه هایی با ساق بلند، کفش و بند کفشهای شاهان هخامنشی در آثار تخت جمشید به رنگ قرمز دیده می شود. ::پوشاک ساسانیان از جایی که ایران دوره ساسانی، شرق و غرب عالم آن زمان را به هم وصل می کرده، و یگانه راه داد و ستد ما بین یونان، روم، بین النهرین و آسیای صغیر از یکسو و چین، هند و آسیای میانه از دیگر سو بوده، تجارت ایران از رونق فراوان برخوردار بوده است. به طوری که نقش برجسته های طاق بستان خود به تنهایی حدود بیست و پنج طرح رایج پارچه آن دوران را مشخص کرده است. یکی از این نقوش بسیار مهم، نقش برجسته تا جداری از اردشیر سوم است، کلاه او احتمالاً به جای نمد از فلز گرانقیمتی درست شده است. ولی شکل خاص کلاه های ایرانی را حفظ کرده است. بالاپوش آستین دار که در محل کمر بسته شده و روی آن شلواری از پارچه نازک و پرچین دیده می شود که در قسمت مچ پاها تنگتر شده است و روی آن شلواری از پارچه نازک و پرچین دیده می شود که در قسمت مچ پاها تنگتر شده است و روی آن دامنی است که از دو پهلو بالا زده شده است و بدین ترتیب پایین آن به صورت نیم دایره درآمده است. این کار را در مواقع سوارکاری و برای آن که راحت تر حرکت کنند، انجام می دادند. خرمی در ادامه توضیح پوشاک دوران ساسانی چنین می گوید: یکی از محصولات مشخص پوشاک این دوره تونیکی است صاف، ضخیم و بلند، که تا زانوها و بر روی شلوار قرار می گرفته است. از عمده سربندهای ساسانی می توان از کلاهی بلند یا گرد نام برد که به سبک پارتها با حفاظ گردن یا بدون آن است و گاه توسط نوارهایی بلند و باریک گره می خورد و تزیین می گردید. از زینتهای رایج دوران ساسانی، باید به گردن آویزه های پهن ساده یا مزین اشاره کرد و از عمده رنگهای موردپسند مردم در این دوره می توان از سرخ، آبی آسمانی و سبز نام برد. خرمی می افزاید: لباس زنان این دوره تونیک بلندی بود که می توانست آستین بلند یا بی آستین باشد، که گاهی با کمر پوشیده می شده است. پرورنس الیورهارپر، پژوهشگری که در خصوص لباسهای زنان ساسانی، مطالعه کرده، می گوید: زنان این دوره از پیراهنی آستین و تنگ همراه با قطعه ای حلقوی و لخت تا زیر ساقها را می پوشانده، استفاده می کرده اند که جنس پارچه های جلوی سینه و پاچه ها با جنس پارچه آستینها و شانه، متفاوت بوده است. برخی از این پیراهنها دارای تزیینات نواری شکل در زیر بازو و نیز بر دور گردن بوده اند. طرح پارچه ها به صورت طرحهای پر نقش و نگار و هندسی، یا به صورت گلدوزی شده، یا طرحهای زرکش و یا زینتی بوده است. ::اشکانیان به دنبال صنایع و هنرهای بدیع هخامنشی، برای مدت 5 قرن و نیم، فعالیتهای هنری و تحول آن قطع می شود و پس از آن صنایع ساسانی شروع می شود که علت آن را می توان در تمدن اشکانی، جستجو کرد. چرا که این قوم مردمی جنگجو و چادرنشین بودند و حس زیباپسندی و خلاقیت هنری آنان پایین تر از پارسها بوده است. لادن خرمی در رابطه با پوشاک زنان و مردان اشکانی به گزارشگر ما چنین می گوید: پوشاک اشکانیان عبارت بوده از پیراهن بلند تا زانو که دارای کمربند بوده و شلواری گشاد که در کفش ساقه بلند فرو می رفته است. نوک پنجه این کفش کمی به طرف بالا برگشته بوده است. از نوع دیگر لباس این مردم می توان به قبایی بلند و گشاد یاد کرد و به جای کلاه پارچه ای به شکل نوار بر گرد سر می بسته اند و یا کلاهی به شکل تاج گردی که مخصوص هخامنشیان بوده بر سر می گذاشته اند. نوع دیگر لباس که معمولاً سواران از آن استفاده می کرده اند، پیراهنی است پرچین و شلواری گشاد. این پیراهن چینهایی دارد که از 8 تا 12 ترک تشکیل می شود. خرمی ادامه می دهد: لباس دیگر اشکانیان پیراهنی است بلند که تا سر زانو می رسیده است و یقه این لباس گرد و در جلوی گردی یقه شکافی به پایین دارد که نشان می دهد حلقه یقه گردن را تنگ می گرفته است و ظاهراً برای این که بتوانند به راحتی از سر رد کنند جلوی آن را چاک می داده اند. آستین این لباس بلند است به طوری که از انگشتان دست می گذشته است. این آستین از مچ دست به پایین قیفی شکل و چین دار بوده است و کمربندی که مهره ای شکل بوده است به کمر می بسته اند و دامن پیراهن در دو پهلو، ترکهای چین دار عمودی دارد. اشکانیان شلوارهای گشاد و بلند با چینهای فراوان می پوشیدند که کمر شلوار برحسب کمتر یا بیشتر شدن چینهای شلوار حداکثر تا 3 متر در نظر گرفته می شده و بر روی این چینهای فراوان در راستای هر دو پا مانند یک نوار از زیورآلات بر آن می دوخته اند. به طور خلاصه در رابطه با پوشاک زنان اشکانی چنین می توان گفت که زنان اشکانی پیراهن بلند، حجیم و پرچین تا روی قوزک پا آستین دار با یقه ای راست که در ناحیه کمر، کمری می خورده می پوشیده اند. جنس این پوشاک همگی از پارچه های منقش و مزین به قلابدوزی بوده است و جالب است بدانید که پوششی شبیه به چادر بر روی سر می بسته اند که براساس نقاشیهای به دست آمده بیشتر به رنگهای ارغوانی و سفید بوده است و شکل کفشهایی که زنان استفاده می کرده اند شبیه کفشهای مردها بوده است. ::پوشاک سلجوقیان... تا قاجاریه لادن خرمی در رابطه با سر پوشها و پای افزارهای دوره های سلجوقیان، تیموریان، صفویان، افشاریه، زندیه و قاجاریه به گزارشگر ما می گوید: سرپوش مردان در دوره سلجوقی شامل کلاه، نوار تزیینی و عمامه بوده است و از پای افزارهای این دوره می توان به انواع کفشهای ساق بلند و نیمه بلند اشاره کرد. در سده های گذشته، استعمال کلاه، زیاد معمول نبوده و عمامه بر سر می نهاده اند و یا اکثراً از نوارهای زینتی برای نگاهداری موی سر استفاده می کرده اند و برخی اوقات هم از کلاههای کوتاه مزین که آن را از پارچه های لفافدار یا نمد می ساخته اند و بر روی آن زینت می کرده و در جلو آن چیزی از نوع گل و برگ نصب می کرده اند، استفاده می نموده اند. در سده دهم (دوره صفویان) و یازدهم در تزیینات و برخی قسمتهای پوشاک تغییری پیدا شد ولی اصل ساختمان پوشاک همچنان باقی بوده است. پوششهای این دوره ویژگیهای مکتب هنری تیموری را به اضافه ذوق و نبوغ و هنر ایرانی دارا است و از تنوع زیادی برخوردار می باشد. سرپوش این دوره کلاه نمدی نوک تیزی است که وقتی عمامه را به دور آن می پیچیده اند، نوک کلاه به بلندی یک چهره، در بیرون از عمامه افراشته می مانده است. در این باره دو سیاح مشهور فرانسوی «شاردن و تاورنیه» (که هر دو، زمان صفویه را درک کرده اند و درباره پوشاک مردم آن زمان شرح داده اند) توضیحاتی داده اند که مفید خواهد بود. «شاردن» درباره کلاههای قزلباش نوشته است: این کلاهها را از کتان زمخت سفیدی تهیه می کنند که جزو اساس و زیرکار آن به شمار می رود و روی آن پارچه لطیف و گرانبهای ابریشمی و یا ابریشم زربفتی می کشند. این پارچه ها در منتهاالیه خود، دارای یک قطعه پارچه گلدار به پهنای 6 تا 7 شست است که هنگام بستن کلاه، آن را به مانند جیقه ای از لای آنها در می آورند. در زیر کتان زمخت یک عرقچین کتانی کرکدار، یا مرقع و منقش و گاهی ماهوت و پشمی هم بر سر خویش می گذارند.» همان طور که ذکر شد، پوشاک سده یازدهم همان پوشاک سده های نهم و دهم هجری بوده و اختلاف چشمگیری در میان پوشاک این سده ها نمی بینیم. «شاردن فرانسوی» در رابطه با کفش این دوره نوشته است: کفش ایرانیان گوناگون است... همه را از پاشنه نعل می کنند و پنجه تختش را با میخهای ریزی مجهز می نمایند و یا گلمیخهایی می زنند که تا مدتی دوام می یابد. شکل کفشهای اشخاص عالیمقام به مانند (دم پایی راحتی) بانوان است. تخت کفش همیشه ساده و به مانند مقوایی نازک می باشد. رویه بعضی، چرمین و برخی پارچه ای پنبه ای است و به مانند جورابهای ما اروپاییان با میله بافته می شود ولی بسیار محکمتر است و این نوع کفشها را «گیوه» می نامند. از دوره کوتاه 12 ساله افشاریه مطلب مهمی برای عرضه کردن در دست نیست به نحوی که تنها راه رسیدن به پوشاک اوایل این سده، توجه داشتن به پوشاک نادر شاه است که تعدادی نقاشی آن را به شکلهای مختلف نشان می دهند و این نقاشیها مطمئن ترین راه برای راهنمایی ما برای رسیدن به چگونه بودن سرپوش این دوره است. کلاه دوره زندیه از جنس نمد، استوانه ای و به شکل نیمگرد که با دستاری از جنس شالهای مخطلط پوشیده شده است، بوده و پای افزار این دوره بدون ساق و با نوک پنجه تیز و پاشنه دار بوده است. و اما دوران قاجار، سرپوش این دوره عبارت است از کلاه پوستی نوک بلند که از ماهوت الوان و اغلب قرمز رنگ و شکل عمومی کلاه چنان است که بعد از پیشانی به تدریج به عقب و بالای سربلندی گرفته است، درست می شده است. سابقه و زمینه این گونه کلاه را دورتر از دوره زندیه نمی توان جست و کلاه مرد دوره زندیه را در یادآور و مقدمه ای برای این قبیل کلاه می توان دانست.

 

www.پخش.com

پخش...
ما را در سایت پخش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی pakhsh بازدید : 299 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 17:05


تاريخچه صنعت نساجي




بافتن و دوختن تن پوش از جمله نيازهاي نخستين بشر بوده است، ولي اين که در چه زماني تن پوش گياهي و سود جستن از پوست نباتات و حيوانات براي پوشش بدن، به صورت تن پوش پارچه اي درآمده و بشر پيروز به فراگرفتن فن بافندگي شده است به درستي روشن نيست. در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشان هاي زندگي بشر، نشانه ها و ابزارهايي از فن بافندگي به دست آمده که مي رساند از چندين هزار سال پيش، تيره هاي ايران باستان، با فن ريسندگي و بافندگي آشنايي داشته اند.
گيرشمن مي نويسد: «شمار شايان نگرش، چنبره هاي دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده، در سيالک کاشان، نشان آن است که انسان قديم، مبادي صنعت بافندگي را مي شناخته است
ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند ( در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پرارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي و نقش و نگار، دريافت و طرح پديدار بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوب مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي کنند.
هرودت از تن پوش هاي مادي چنين ياد مي کند و مي گويد: «کلاهي نمدين که خوب ماليده بودند و آن را (تيار) مي گفتند، بر سر، قبايي آستين دار رنگارنگ در بر، زرهي که چنبره هاي آهنين آن به فلس هاي ماهي همانند بود بر تن، شلواري که ساق پاها را مي پوشانيد در پا ...»
ساختن نمد به روشي که هنوز در ايران ساخته مي شود، پيشينه اي بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور، اين فن در ايران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، براي ساختن کلاه، فرش و پوشش هاي ديگر از آن بهره ور مي شدند و به ويژه در ساختن زين اسب، از آن سود مي جستند.
از شکل و ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافي در ايران باستان که پديدار بوده، افسوس که نمونه اي از آنها به دست نيامده است، ولي از گونه هاي لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش هاي تخت جمشيد و کرانه هاي ديگر ديده شده، اين گفتار آشکار مي گردد که صنعت پارچه بافي در ياران باستان راه هاي پيشرفت خود را مي پيموده است، به گونه اي که اندک اندک به گوناگوني رنگ ها و گونه هاي بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون، خشن و نرم و نيز ابريشمي بافته مي شده است، تن پوش هاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ مي پوشيدند، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت مي باشد.
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگي و پارچه بافي نشانگر آن است که ايرانيان دانش و آگاهي هاي خويش را در بافندگي، رفته رفته به فرزندان خويش مي آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايي از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايي ويژه به خود، در کشورهاي همسايه و سرزمين هاي ديگر، خريداران بسيار داشته است.
ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده را خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد.
امروزه هم در شهرستان و ديه ها و روستاهاي ايران، خانواده ها، از راه صنايع دستي ساده به بافتن گونه هاي پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ايران باستان، دانش فنون بافندگي و دوزندگي علاوه بر کنار کردن نيازمندي هاي خانواده، جزو شخصيت زن ايراني بوده است و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، براي سرگرمي و هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه آميس تريس زن خشايارشا هم، با اين که از همان آغاز کودکي و فراگيري بافندگي که شايد نيازي هم به آن نداشته، از ديدگاه نشان دادن ذوق و نشانه کمال براي اين آهنگ که بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها وزنان باشخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي آميس تريس ها و همچشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟ صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
در نشريه يونسکو (ايرانشهر) درباره بافندگي و پارچه بافي روزگار هخامنشي چنين آورده شده است:«پارچه بافي ايران در روزگار هخامنشي به ويژه در زمينه بافت پارچه هاي پشمي نرم و بسيار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشي به داشتن لباس هاي گرانبها نامبردار بوده اند... وقتي اسکندر مقدوني به ديدن آرامگاه کوروش رفت، ديد که تابوت طلايي آن پادشاه از پارچه و فرش هاي ظريف و قشنگي پوشيده شده است
بنابراين همچنان که فرآورده هاي هر پيشه و صنعتي نشان دهنده هنر و دانش تيره هاي مردم در دوره هاي گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافي و بافندگي در روزگار هخامنشي جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهي ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايي را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگي هخامنشيان در پارچه بافي و ساختن بافته هاي گوناگون که تنها به وسيله آموزش و پرورش استادان چيره دست، مي توان بر آن دست يافت. تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخي از نويسندگان مي گويند: «نخستين ملتي که صنايع پارچه بافي و بافندگي آن هر چند گز به هزار تومان مي ارزيد، ايران هخامنشي بود، از جمله دست آوردهاي جنگي اسکندر در شوش، يک تخته قالي مخملي بود که يک صد و نود سال از عمرش مي گذشت، ولي رونق و رنگ و رويش نيز شالوده اش، فرقي نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابي شد. (ايران نامه شوشتري) علاوه بر آموزش هاي مربوط به صنعت پارچه بافي و بافندگي و آموزش، آگاهي هاي نظري و آموزش عملي فنون لازم، در ايران باستان، آموزش و تربيت شاگرداني براي بافتن فرش هاي پشمي و ابريشمي گرانبها معمول بوده است.
آموزش هنر قالي بافي به ويژه قالي هاي ابريشمي، بسيار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشي کلاس هاي ويژه اي براي آموختن به نوجوانان در کرانه هاي گوناگون برپا کرده بودند. از فرش هاي بسيار کهن ايران، در موزه ها و کوشک هاي جهان چون: موزه واتيکان، کوشک مترنيخ در چک اسلواکي موزه هاي روسيه و کشورهاي اروپا و امريکا پديدار است.
در کاوش هاي پسين، چند تخته فرش از روزگاران ايران باستان که از ديدگاه نقش، همانند فرش هاي هخامنشي است، ولي از ديدگاه ديرينگي، گويا از سده هاي خيلي پيش از آن است، در کوهستان آلتاي در جنوب روسيه به دست آمده است. رودنکو باستان شناس روسي در دره پازيريک و کرانه هاي شمالي کوهستان آلتايي در جنوب روسيه، نزديک مغولستان که به انگيزه سرماي بيش از اندازه، بيشتر سال يخبندان است، به چند تپه باستاني برخورد نمود و در کندوکاو اين تپه ها پيروزي يافت، گورهايي از سکاها را پيدا کند. در اين گورها، رودنکو به آلات و ابزار و وسايلي از ساکنان آن کرانه دست يافت که از همه مهمتر فرش و پارچه اي است که بر نشان يخبندان، سالم مانده است. گفته هاي رودنکو حاکي از اين بود که اين فرش، کار ايران و در کرانه هاي ماد، پارت يا پارس، در زمان هخامنشي بافته شده و از آن سده پنجم يا چهارم پيش از ميلاد است. اين فرش اکنون در موزه آرميتاژ لنينگراد نگهداري مي شود.
پيدا شدن فرش مزبور گذشته از آنکه نشانه اي از پيشرفت فن قالي بافي از روزگار ديرين تا زمان هخامنشي است از ديدگاه آشنايي با اين فن و چگونگي بافتن قالي در آن روزگار و آراستگي بافت و رنگ، داراي ارزش تاريخي بسيار مي باشد. اگرچه نمونه هاي زيادي از قالي هاي هخامنشي و پيش از آن در دست نيست، ولي با توجه به نقش و طرح و بافت قالي پازيريک مي توان گفت که در روزگار هخامنشيان گونه هاي فرش هاي زيبا و قالي ها را مي بافتند و در کارگاه هاي قالي بافي، اين پيشه و فن را به ديگران مي آموختند، زيرا قالي پازيريک فرشي آغازين و ساده نيست، بلکه گذشته از طرح و رنگ و نقشه آن که با تصاويري چند، زنان روزگار هخامنشي را نشان مي دهد، بافتي استادانه هم دارد و نشان مي دهد که بافندگان آن از آزمودگي و آموخته هاي نياکان خود، سود جسته و در نتيجه آموزش هاي گوناگون در اين پيشه چيرگي يافته اند.
در روزگار اشکانيان به انگيزه پيوندهاي بازرگاني و رونق داد و ستد با کشورهاي همسايه از جمله ورود ابريشم طبيعي از چين، صنعت بافندگي به ويژه بافته هاي ابريشمي پيشرفت بسيار نمود.
تن پوش هاي زنان و مردان پارتي با نقش و نگارهاي گوناگون و زيور آلات رنگارنگ، نشان مي دهد که در بافتن پارچه و پوشاک پايانه دقت و چيرگي را به کار مي برده اند. گونه هاي تن پوش از ديدگاه دوخت و شکل و رنگ و آراستگي نقش و نگار آنها روشن مي سازد که هنر و صنعت بافندگي در دوره اشکانيان، آموزش داده مي شده و بافندگان و دوزندگان پارچه هاي رنگين و گرانبها، دوره هاي آموزشي ويژه اي مي گذرانده اند، زيرا اگر ابزاري بسنده براي بافندگي و همچنين آموزش هاي نظري و عملي پارچه بافي اين روزگار نبود، هرگز اين همه پارچه ها و تن پوش هاي رنگارنگ و گوناگون بافته نمي شد.
در کرانه گرمي مشکين شهر در آذربايجان خاوري ضمن کندوکاو، گورهايي از روزگار اشکاني پيدا شده که درون آنها نشانه هايي از آن روزگار به دست آمده و از جمله اين نشانه ها ، پاره اي پارچه مي باشد. پارچه پيدا شده، بخشي از لباس مرده است و آنچه که بازمانده بيش از بيست سانتي متر نيست، ولي همين اندازه پارچه، خود نمونه اي است بسيار مهم. اين پارچه که امروزه در موزه تهران نگهداري مي گردد، پس از تخته فرش هخامنشي پازيريک، کهن ترين و زيباترين پارچه نقش و نگاردار و رنگين جهان است و از ديدگاه باستان شناسي شايان اهميتي فراوان بوده. اين پارچه جاي بين پارچه هخامنشي و پارچه هاي ساساني را پر مي کند.
نمونه هاي زيادي از پارچه هاي ساساني در موزه ها پديدار است، ولي از پارچه هاي ساخت اشکاني، جز پاره مزبور به دست نيامده است. در روزگار ساسانيان صنعت پارچه بافي در زمينه ساخت پارچه هاي زربفت و قلابدوزي با پروژه هاي بسيار خوب و شايان نگرش، پيشرفت بسياري نمود. کارخانه هاي ريسندگي و بافندگي ايراني ناموري به سزا داشت و گونه هاي پارچه هاي زربافت و تن پوش هاي ابريشم که به کرانه هاي ديگر برده مي شد، مي ساختند.
در اين روزگار بافندگي نه تنها در بيشتر خانواده ها معمول بود، بلکه مراکز بزرگ ويژه هنر بافندگي پديدار شد و با توليد بسياري از گونه هاي پارچه ها، خواست هاي مردم را برآورده مي کرد.
بافته هاي ايران نه تنها در روم، بلکه در اروپا تا مرزهاي گل خريداري داشته و شمار شصت پاره از پارچه هاي گرانبهاي آن روزگار در موزه هاي بزرگ جهان چون: موزه آرميتاژ لنينگراد و موزه برلن و موزه آلبرت ويکتوريا در لندن پيدايي دارد.
قالي بافي در روزگار ساساني همراه با ديگر رشته هاي بافندگي پيشرفتي شگرف نموده است و مي توان گفت که زيبا ترين زيباترين قالي هاي جهان از آن اين روزگار است.
ثعالبي مي گويد: تخت طاقديس خسرو پرويز، از چهار قالي زربافت مرواريددوز و ياقوت نشان پوشيده بود و هريک از اين فرش ها فصلي از سال را نشان مي داد. قالي بزرگي را که در تالار باريکي از کوشک هاي شاهي تيسفون بوده و وهاري خسرو (بهار کسري) نام داشته و يا بنا به گفته بلعمي، آن را فرش زمستاني مي گفته اند از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش که شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا داشته، در فصل زمستان ديدگاه هاي بهاري در برابر شاه مي گسترده است. در متن آن خيابان ها و جدول هاي آب ساخته بودند، جوي ها از ميان باغي خرم مي گذشت، که کشتزارها و باغچه هاي پر ميوه و سبزي آن را فراگرفته بودند. شاخ و برگ اين درختان از زر و سيم گوهرهاي رنگارنگ بود. اين فرش ها که گفته شده تنها يک تخته بوده که هر گوشه آن يک فصل را نشان مي داد. به هر حال اين فرش ها يا فرش، هنگام چپاول دربار ساسانيان به دست اعراب يورشي افتاد و آن را پاره پاره نموده بين بزرگان و سران لشکري بخش کردند.
گسترش آموزش هنر بافندگي و پارچه بافي در روزگار ساساني، امکان به کار بردن نخ هاي زرين و سيمين را در پارچه و فرش فراهم مي سازد و ذهن آفريننده و بافنده پارچه و قالي ايراني را به عرضه داشت پارچه و فرش هايي مي نماياند که داراي ارزش هنري بسيار بوده است. پيدايي هنر و بافندگي انگيزه اي برنده بر پيدايي دانش شيمي، رنگ شناسي، نبات شناسي (بوتانيک)، پزشکي، دامپزشکي، نقاشي و جز آنهاست.

 

www.پخش.com

پخش...
ما را در سایت پخش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی pakhsh بازدید : 233 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 17:03

پيشينهٔ نساجى سنتى در ايران





هرودت مورخ معروف يونانى از نساجى ايران در ادوار قبل از ميلاد سخن گفته است. اولين نشانه‌ها از وجود پارچه‌هاى بافته شده در ايران، متعلق به ۴۰۰۰ سال ق.م است؛ که در حفريات شوش بدست آمده است. همچنين بخشى از يک وسيلهٔ مخصوص ريسندگى در تپه حصار متعلق به ۳۰۰۰ سال ق.م کشف شده که مى‌تواند نشانه‌اى از تکامل ريسندگى در آن دوران باشد. پس از آن يعنى در حدود ۲۵۰۰ تا ۲۷۰۰ ق.م بافندگى کاملاً معمول بوده و پارچه‌هاى مرغوبى از پشم گوسفند و موى بز و يا با رشته‌‌هاى طلا و نقره بافته شده است. از روى نمونه‌هاى سنگتراشى باقى‌مانده از دورهٔ مادها، مشخص مى‌شود که نساجى در اين دوران کاملاً مرسوم بوده است.

 

در دوران هخامنشي، نساجى ايران در زمينه بافت پارچه‌هاى پشمى نرم و لطيف بوده؛ همينطور از پارچه‌هاى زرى در اين اوان ياد شده که براى لباس و سراپرده بکار مى‌رفته و معروف بوده است.

 

از دورهٔ اشکانى به‌جز چند نمونهٔ اندک که منسوب به اين دوران است، چيز مهمى باقى نمانده است.

 

در دوره ساساني، صنعت پارچه‌بافى از صنايع مهم ايرانيان بوده؛ گفته مى‌شود که هنرى بسيار زيبا و نفيس بود که حتى بيرق امپراتورى روم از آن تهيه مى‌شد و پارچه‌هاى ابريشمى چين را نيز به شدت تحت تأثير خود قرار داده در دوره ساسانى فن بافندگى در اوج عظمت خود قرار داشته و پارچه‌هاى ابريشمى که از اين دوران به ما رسيده، اشکال و رسم‌هاى تزئينى شامل مجموعه‌هاى دواير و اشکال هندسى و تصاوير حيوانات و پرندگان و يا سواران در حال شکار را در معرض ديد قرار مى‌دهد.

 

در دورهٔ اسلامى و اوايل آن صنعت نساجى متأثر از هنر بافندگى ساسانى است و از نظر تکنيک تغييرى حاصل نشده و تنها نقوش و طرح‌ها تغيير کرده‌اند.

 

در فاصلهٔ قرن دوم تا چهارم هـ . ق بافندگى و نساجى در ايران رشد بيشترى داشته و در موزهٔ صنايع اسلامى قاهره، نمونه‌هايى از آثار نساجى اين دوران نگهدارى مى‌شود که متعلق به مرو و نيشابور است.

 

در دورهٔ امويان و عباسيان بافت پارچه‌هاى زربفت و ابريشم معمول بوده است. از تفاوت نقوش اين دوره با پارچه‌هاى ساساني، استفاده از خط در حاشيه پارچه‌هاى عصر اسلامى است که از جنس پشم يا ابريشم است.

 

بعضى محققين معتقدند که صنعت نساجى در زمان سلجوقيان به درجه کمال خود رسيده است. شکل‌هاى تزئينى روى پارچه در اين دوره تغييرات زيادى کرد. در عين حال در اين دوره تأثير سبک‌هاى چينى آغاز شد که طرح‌هاى دقيق گياهى و جانورى روى پارچه‌هاى حرير نقش بست. از نمونه‌هاى اين دوران، پارچه ابريشمى سبک و نازکى است که روى آن طرح حيوانات و خطوط کوفى بسيار عالى نقش شده و رنگ‌هاى بکار رفته در آن عبارتند از: سبز و سفيد بر زمينهٔ طلايى و قرمز تيره و قهوه‌اي.

 

در دورهٔ سلجوقى شهر رى از شاخص‌ترين مراکز پارچه‌‌بافى در ايرا ن بود؛ اين صنعت در دوران سلجوقى از نظر بافندگي، ابتکار انواع نقشه، و نيز زيبايى رنگ به بالاترين درجه رسيده بود. از مراکز ديگر نساجى در اين دوران، يزد، کاشان و تبريز بوده است.

 

در دو قرن هفتم و هشتم هجرى (دوره مغول)، بخاطر افزايش ورود کالاهاى چين و گسترش تجارت ايران و چين و بعد حملات مغول و آمدن عده زيادى از بافندگان چينى به ايران، تأثير سبک‌ها و روش‌هاى تزئينى چين بر صنعت نساجى ايران رو به افزايش نهاد. بر اثر تقاضا براى اجناس چيني، نساجان ايران نيز از اين سبک تقليد کردند. وجود طرح‌‌هايى از اژدها، و ساير حيوانات افسانه‌اي، گل لوتوس و ابرهاى چيني، که مختص پارچه‌هاى چينى بود، و در پارچه‌هاى ايران به وفور بکار رفت، نشانهٔ اين تأثير است. از مراکز مهم بافندگى در اين دوران، هرات، نيشابور، مرو و تبريز بوده‌اند. منسوجات دورهٔ مغولي، داراى رنگ‌هاى مطبوع و ملايمى بوده است.

 

در دورهٔ تيموريان شهرهاى يزد، اصفهان، کاشان و تبريز، منسوجات خود را به اطراف و اکناف عالم اسلام صادر کردند. پارچه‌بافى در دورهٔ تيموريان، گام بزرگى در راه رسيدن به تکامل برداشت.

 

دورهٔ صفوى عصر طلايى براى نساجى و بافندگى ايران بشمار مى‌آيد. پارچه‌هاى دورهٔ صفويه در تمام تاريخ نساجى جهان نظير ندارد. طرح اين پارچه‌ها بسيار متنوع است. پارچه‌هاى ابريشمى و کتاني، ديبا، مخمل و اطلس با زيباترين رنگ‌ها به بازارهاى اروپا و روسيه صادر مى‌شد. در بسيارى از اين پارچه‌هاى مجلل، صحنه‌هايى از شاهنامه و وقايع داستان‌هاى شعراى ديگر، مناظر باغ و شکار گنجانده شده است. رايج‌ترين پارچه‌هاى اين دوران، نوعى پارچهٔ ابريشمى است بنام ”تافته“ که بافت اصفهان و ابيانه است. پارچه‌هاى چندلايى در دورهٔ صفويه مهم‌ترين بخش صنعت بافندگى يزد است. پارچه‌هاى چندلايى با چند تار و چند پود در کاشان نيز به‌چشم مى‌خورد که رويه‌اى صاف و يکنواخت دارند و بافت اغلب آنها اُريب است. مخمل‌هاى دوره صفويه از نظر ظرافت نقوش و هماهنگى کامل رنگ‌ها بى‌نظيرند. و هنوز در تاريخ پارچه‌بافى کسى نتوانسته محصولاتى به اين زيبايي، و از جهت فنى بى‌نقص بسازد. کارخانه‌هاى ايران در دوره صفويه بهترين انواع ديبا و مخمل را که گاه با رشته‌هاى نقره تزئين مى‌شده، بافته‌اند. همچنين پارچه‌هاى نفيس ترمه در شهرهاى يزد و کرمان بافته شده است.

 

در تزئينات پارچه از موضوعات جشن‌ها و حيوانات و درخت سرو و نارون و يا شاهزادگان در شکارگاه، نيز استفاده مى‌شده است. مهمترين مراکز نساجى در اين دوران، شهرهاى تبريز، اصفهان، کاشان، رشت، مشهد، هرات، قم، ساوه، اردستان، شيروان و سلطانيه بودند.

 

پارچه‌هاى چاپ قلمکار در فاصلهٔ قرون ۱۱ و ۱۲ هـ . ق توليد مى‌شد. در اين زمان که پايتخت اصفهان بود، اين شهر خود يکى از مراکز توليد پارچه چاپ قلمکار بود و به شهرت فراوانى دست يافت.

 

در فاصلهٔ قرون ۱۲ تا ۱۴ هـ . ق و نيز دوران معاصر، هنر نساجى رونق خود را از دست داد و از تعداد بافندگان کاسته شد. و بافت پارچه‌هاى نفيس تنها در مراکز اندکي، بخصوص در مناطق روستايى و عشايرى صورت مى‌گيرد.

 

در حال حاضر مراکز مهم توليد پارچه‌هاى دستباف ايران، يزد، خراسان، مازندران، گيلان، خوزستان و گلستان مى‌باشد. بافت مخمل و زرى در تهران در مراکز ميراث فرهنگى و در کاشان و نيز هنرستان هنرهاى زيباى اصفهان انجام مى‌شود. ترمه‌بافى نيز به‌شکل محدودى در کرمان و يزد انجام مى‌شود.

www.پخش.com

پخش...
ما را در سایت پخش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی pakhsh بازدید : 239 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 17:02

نساجی؛ صنعت با مزیت، بدون حمایت

گروه صنعت و معدن- دسترسی آسان به مواد اولیه مورد نیاز و بومی بودن صنعت نساجی نیز نتوانست نظر مسوولان را برای حمایت از این صنعت جلب کند. صنعتی که از ارزش افزوده بالایی برخوردار است و بسیاری از کشورها فاز اول صنعتی شدن را با عبور از آن آغاز کردند، با این حال این صنعت هنوز نتوانسته به جایگاه خود در جهان دسترسی پیدا کند.
صنعت نساجی و پوشاک در رده صنایعی قرار دارد که مزایای بسیار آن از جمله قدرت اشتغالزایی بالا، ارزآوری، تولید ثروت ملی، نیاز به سرمایه‌گذاری کمتر نسبت به سایر صنایع ، ارزش  افزوده بالا و... موجب شده تا بسیاری از کشورها صنعتی شدن خود را از صنایعی مانند نساجی و پوشاک آغاز کنند، با این حال کم توجهی به صنعت نساجی و پوشاک در ایران موجب شد تا این صنعت در سال‌های اخیر نه تنها رشد را تجربه نکند، بلکه با رکود نیز مواجه شود. به گفته فعالان این صنعت در سال‌های اخیر نساجی به دلایل مختلفی دچار نوسانان در بازار و تولید شد و برخی از شرکت‌ها و کارخانه‌های بزرگ نیز رکود و ورشکستگی را تجربه کردند. بهره‌گیری از ماشین‌آلات فرسوده، کمبود نیروی انسانی متخصص، واردات بی‌رویه، کمبود نقدینگی و قاچاق کالا و... از عمده معضلات این بخش محسوب می‌شود. مشکلاتی که با کم‌توجهی  دولت از این صنعت و  عدم تزریق سرمایه مورد نیاز در این سال‌ها شدت گرفت و در صورت بی توجهی به این مسائل و در نظر نگرفتن آنها به زودی شاهد افول بیش از پیش این صنعت خواهیم بود.
از سوی دیگر صنعت نساجی و پوشاک در دنیا در گروه صنایع پرسود قرار دارد و توجه ویژه به این بخش موجب شده تا گردش مالی آن به حدود هزار و 400 میلیارد دلار در سال برسد؛ رقمی که سهم اندکی از آن به ایران اختصاص دارد .
بر اساس آمار اعلام شده از سوی انجمن صنایع نساجی ایران در حال حاضر گردش مالی این بخش 9 تا 10میلیارد دلار بر مبنای ارزش افزوده است که در صورت رفع موانع و مشکلات این صنعت امکان رشد این رقم وجود دارد.
در این راستا، دفتر مطالعات آماری و راهبردی انجمن صنایع نساجی ایران در گزارشی با عنوان «مزیت‌های مهم صنعت نساجی و پوشاک در ایران» که از سوی «شیوا رضی پور» تهیه شده، به بررسی دلایل عدم توسعه مناسب صنعت مذکور در کشور و بیان راهکارها پرداخته است.
مزایای صنعت نساجی
صنعت نساجی و پوشاک در کشور به پشتوانه چند هزار ساله دارای مزایای بسیاری است که راه را  برای پیشرفت و توسعه این صنعت هموار کرده است. دسترسی به منابع تامین مواد اولیه مورد نیاز را می‌توان بزرگترین مزیت این صنعت در کشور دانست، چرا که امکان کاشت پنبه به عنوان مهم‌ترین و قدیمی‌ترین مواد اولیه مورد نیاز این صنعت در کشور وجود دارد و در صورت رفع موانع موجود و رشد تولید پنبه، می‌توان  شاهد رشد این صنعت در کشور بود.
دسترسی آسان به مواد اولیه را می‌توان یکی از مزیت‌های اصلی هر صنعتی دانست، با این حال در سال‌های اخیر و به دلیل قیمت پایین خرید پنبه، کاشت این ماده حیاتی برای صنعت نساجی در  کشور 50 درصد کاهش داشته است. براساس آمار ارائه شده از سوی دفتر مطالعات آماری و راهبردی انجمن صنایع نساجی ایران، کاشت پنبه در مقایسه با سال‌های گذشته در حدود 50 درصد کاهش یافته، به طوری که در حال حاضر تنها 30 درصد از نیاز سالانه صنایع ریسندگی از طریق تولیدات داخلی تامین می‌شود و مابقی از طریق واردات.  استفاده از سایر الیاف همچون پلی استر دیگر راهکاری است که فعالان این صنعت به آن روی آورده‌اند و با این شرایط می‌توان گفت گرهي که با دست باز می‌شود در حال حاضر به دندان رسیده است.
در دسترس بودن محصولات پتروشیمی را می‌توان دیگر مزیت این صنعت دانست، ایران با وجود منابع عظیم نفت و گاز و تاسیس واحدهای پتروشیمی توان تولید مواد اولیه مورد نیاز برای این صنعت را دارا است، با این حال این مزیت نیز بدون مشکل نیست. شیوه خرید مواد اولیه از بورس کالا به صورت نقدی عمده مشکلی است که موجب شد تا دسترسی فعالان این صنعت به این ماده اولیه نیز محدود شود. به گفته فعالان این صنعت، روش پیش گرفته در عرضه محصولات پتروشیمی موجب ورود سرمایه‌های سرگردان به این حوزه و شیوع دلال‌بازی شده است. مشکلی که موجب شد تا تولیدکنندگان خواستار بازگشت گذشته در عرضه محصولات پتروشیمی شوند. (در روش پیشین فروش خارج از بورس و با توافق خریدار و تولیدکننده  و به صورت اقساطی صورت می‌گرفت.)
بومی بودن صنعت نساجی در کشور را می‌توان دیگر مزیت این صنعت دانست، مزیتی که امکان دسترسی به جمعیت مصرفی بالغ بر 75 میلیون نفر را برای تولیدکنندگان فراهم می‌کند. داشتن جمعیتی در حدود 75 میلیون نفر بهترین فرصت برای پیشرفت هر صنعتی محسوب می‌شود و تنها کافی است تولیدکنندگان رفع نیاز مصرف‌کننده را در دستور کار خود قرار دهند. براساس استاندارد متوسط دنیا در کشورهای در حال توسعه هر نفر سالانه به 20 متر پارچه نیاز دارد که با توجه به جمعیت 75 میلیون نفری ایران باید سالانه یک میلیارد و 500 میلیون متر پارچه در کشور تولید شود، اما در حال حاضر تولید داخلی کشور بیش از 800 متر نیست و رشد دو برابری لازمه تامین کل نیاز داخل  است. براساس آمار اعلام شده از سوی دفتر مطالعات آماری و راهبردی انجمن صنایع نساجی ایران ظرفیت نصب شده بافندگی در کشور در حدود یک میلیارد و 200 میلیون متر است که به دلیل وجود برخی مشکلات از آن به طور کامل استفاده نمی‌شود و به همین دلیل بخشی از نیاز داخل از طریق واردات یا قاچاق تامین می‌شود.
دسترسی صنعت نساجی و پوشاک ایران به جمعیت 400 میلیون نفری کشورهای منطقه، دسترسی به جمعیت 5/1 میلیاردی مسلمانان جهان ،
 حضور در بین کشورهای صنعتی اسلامی گروه D8، ... را می‌توان از دیگر مزیت‌های این صنعت دانست که در صورت رفع موانع شرایط برای رشد این صنعت را فراهم می‌‌کند.
اقدامات اساسی برای رسیدن به رشد
هرچند صنعت نساجی و پوشاک کشور دارای مزایای بی‌شماری است، اما برای بهبود و پیشرفت این صنعت و همگام شدن آن با استانداردهای جهانی باید برخی از موارد را مد نظر قرار داد. مواردی که امروزه کمتر مد نظر قرار گرفته و به همین دلیل این صنعت که سابقه‌ای چند هزار ساله دارد هنوز نتوانسته آنچنان که باید جایگاه خود را در جهان پیدا کند. توجه صنایع نساجی و پوشاک به سلیقه بازارهای جهانی، ایجاد برند و حمایت از برندهای موجود، افزایش کیفیت تولیدات نساجی و پوشاک و توجه به استاندارد‌های بین‌المللی، استفاده از تکنولوژی و ماشین‌آلات به روز در صنعت نساجی و پوشاک کشور، جذب سرمایه گذاری خارجی و انتقال دانش و مهارت،  از جمله اقداماتی است که باید در دستور کار قرار گیرد تا شرایط برای رسیدن به جایگاه اصلی این صنعت فراهم شود.

 

www.پخش.com

پخش...
ما را در سایت پخش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی pakhsh بازدید : 277 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 17:03

تاریخچه صنعت نساجی در ایران

برای اگاهی از تاریخ پیدایش صنعت ریسندگی و بافندگی بایستی به همراه باستانشناسان و محققین به درون غارها برویم و از روی اثار بازمانده از قرون و اعصار پیشین و بازیافته های باستانی به واقعیتها و اطلاعاتی دست یابیم . اما افسانه های ملی ایران نیز با همه ابهام و ایهامی که دارند حقایقی را نیز به ما منتقل می کنند. شواهد و قراین موجود حاکی از ان است که صنعت نساجی در حدود ۳۰۰۰سال قبل از میلاد مسیح در ایران شروع شده و نشانه های مربوط به ان ضمن کاوشهای باستان شناسی در شوش به دست امده است. تا زمان روی کار مغولان نساجی همیشه یکی از صنایع پر رونق ایران بوده وبه علت پر مصرف بودنش در همه ادوار تلاش شده است تا کشور ما در زمینه تولید ان حالتی خود کفا داشته باشد و افزون بر این اسناد ومدارکی که موجود است ثابت می کند که در مقطعهایی از تاریخ منسوجات ایرانی جنبه صادراتی قوی هم داشته و قدرتمندان از هر وسیله ای بهره میگرفتند تا صنعت نساجی را رونق بخشند .

پس از حمله مغولان به ایران؛ همپای تغییرات متعددی که در زندگی ایرانیان به وجود امد به دلیل انکه مغولان خراج گذار دولت چین شمالی بودند و اصرار به رواج کالا های چینی در متصرفات خود داشتند منسوجات چینی در ایران رایج شد.به دلیل تنوع رنگ و ارزان بودن قیمت پارچه های چینی مصرف کنندگان استقبال خوبی از انها به عمل اوردند.تولید کنندگان داخلی نیز به جای انکه به بهبود کیفیت تولیدات محصولات خود بپردازند شروع به پایین اوردن قیمت تولیدات خود کردند تا بتوانند از نظر قیمت با بازار انها به رقابت بپردازند و عده ای نیز خواسته یا نا خواسته از گردونه تولید ورقابت خارج شدند.پس از به قدرت رسیدن صفویان با وجودی که تلاش هی گسترده ای برای احیای صنعت نساجی شد.اما به دلیل تغییر روحیه مصرف تولیدات بیشتر به پارچه های گران قیمت نظیر زری،مخمل و پارچه های ابریشمی گران قیمت منحصر شد و کماکان باتوجه به تلاشی که دولت صفویه در جهت گسترش تجارت خارجی داشت پارچه های ارزا قیمت مورد نیاز طبقات عادی اجتماع توسط بازرگانان خارجی از کشورهای دیگر وارد می شد.
در سالهای بعد از سقوط دولت صفویه،کریم خان زند هنگام فرمانروایی خود به فکر احیای صنایع بومی وسنتی کشور ،ازجمله نساجی افتاد و در این رابطه کوشید تا بر خلاف پیشینیان خود که عادت به لباس های تجملی داشتند لباسهای بسیار ساده بپوشد .در دوران بعد از کریمخان زند که امیرکبیر پای بر عرصه مدیریت کشور نهاد ،برحسب معاهده تجارتی که با سایر کشورها بسته شده بود از امدن اجناس انها به ایران جلوگیری نکرد.ولی در عین حال جنس خارجی را مردود می دانست و متاع ولباس مملکت خود را برتن می کرد.قبل از امیرکبیر،لباس سربازها از ماهوت انگلیسی تهیه می شد ولی برای تعالی رشد و توسعه داخلی دستور داد که لباس نظامیان از چوفای پشمین مازندران تهیه شود. در زمان امیرکبیر شالهای دستی کرمانی به قدری عالی بافته می شد که با شالهای کشمیری رقابت میکرد.در ان زمان سردوشی های نظامیان را از اتریش می اوردند،که یک روز یک سردوش زیبا توسط یک خانم به نام بانو خورشید دوخته شد به قصر امیر رسد و ایشان ان را پسندیدند و ان را مورد نشویق قرار دادند واعلام کردند که امتیاز تهیه سردوش را به مدت۵سال به این خانم واگذار نمایند.وی دستور داد برای او کارگاه و ابزار کار ایجاد شود و شاگردان زیاد در خدمت او بگمارند تا سردوشی های مورد نیاز ارتش را تهیه کند.در زمینه نساجی کارهای بسیاربزرگی انجام داد که از ان جمله ایجاد صنایع نوین در ایران بوده است در زمینه نساجی یک کارخانه بزرگ نخریسی و یک کارخانه بزرگ چلواربافی در تهران و چند کارخانه حریر بافی در کاشان و یک کارخانه ریسندگی در ساری راه انداری نمود.
زمانی که سیدداوود جان برای استخدام تعدادی معلم به اتریش رفته بود،خطاب به وی نامه ای نوشت:ماهوت زیاد به مصرف لباس های ایرانی می رسد ولازم است که ماهوتسازی را از اهالی اینجا یاد بگیرند تا این صنعت در ایران نیز مستحکم شود و جایگاه خودش را پیدا کند.لذا۲نفرماهوت ساز بسیار ماهر که ماهوت بسیار خوب بسازند معرفی شوند و نمونه ای نیز از اسباب و الات کارخانه ماهوت سازی را با خود بیاورند که اینجا ساخته شده و مشغول ماهوت سازی می شوند .
امیر در این دوران دستور داد به جای شال کشمیری که سود حاصله به جیب دیگران عاید می شود شالی ببافند که منصوب به امیر نمایند واهل کرمان شالی بافتند که قیمت ان به طاقه ای یکصدوشصت تومان رسید و طاقه شال معمول ومتداول چیزی درحدود سی یا چهل تومان قیمت داشت.
زمامداری امیرکبیر بسیار اندک وکوتاه بود،که این مساله باعث شد نه تنها راه او ناتمام ماند بلکه انچه رشنه بود نیز پنبه شد .چرا که بعد از رحلت امیرکبیر دیگر به ان ترتیب کار نمی کردند وشال نمی بافتند. این مساله باعث شد که سیل واردات منسوجات به طرف بازارها سرازیر شود و برای انکه حداقل توانسته باشند حمایتی از صنعت نساجی داخلی داشته باشد.،در جلسه مجلس شورای ملی طرحی اریه شد که در ان کارمندان دولت موظف شدند هر چه برای لباس خود تهیه می نمایند از منسوجات و مصنوعات داخلی و وطنی باشد. در مساعی این طرح استفاده از منسوجات داخلی برای دوخت لباس نظامیان کارکنان شهرداری و دانش اموزان مدارس به مرحله اجرا گذاشته شد این طرح طی سالهای متمادی و تاسال۱۳۳۷نیز ضعف وقوت داشت اما پس از سال۱۳۴۲حمایت از صنایع داخلی بطور کل به دست فراموشی سپرده شد و اگرچه تلاشها و کوشش هایی در این رابطه به عمل امد تا شعار ایرانی جنس ایرانی بخر را بر سرزبانها بیاندازند اما حرکت حالتی فرمایشی و مقطعی داشت و انچنان که لازم بود از ان پیگیری به عمل نیامد لذا نتایج محسوسی از این طرح به دست نیامد.در کتاب معروف ایران از اغاز تا اسلام به تالیف پروفسور گیریشمن دانشمند وایران شناس معروف،ابراز شده است تاریخ هجاری نقوشی که به۳۰۰۰سال قبل از نیلاد مسیح می رسد وپادشاه لولوبی که یکی از حکام بخر ایران بوده است با لباس کوتاه بر تن و کلاهی مدور برسر نشان میدهد،به این معناست که در ان زمان از پیدایش فن ریسندگی و بافندگی زمانی دراز شاید چیزی حدود چند هزار سال گذشته بود. بی شک بافته های اولیه به صورت شالی بردوش افکنده می شد و با بند یا چیزی شبیه طناب در ناحیه کمر بسته می شد کما اینکه هم اکنون هم در بیت قبایل غیرمتمدن و بدوی افریقا تنپوشی به همین شکل رواج دارد که عموما یک اندازه و یک شکل است و دوخت در ان نقش عمده ای ندارد . همچنین وجود پرز و شرابه بر لباس مذکور نشان می دهد که تنوع در بافت پارچه و تفکیک پارچه به نوع پشمی وغیر پشمی وهمچنین به کارگرفتن تزیینات مخصوص (شرابعه) در ان زمین معمول بوده است به همین جهت کاملا می توان پذیرفت که صنعت نساجی و پوشاک در ان محدوده زمانی،عمد نسبتا جوانی را پشت سر گذاشته و به مرحل کمال رسیده بود.بلاخص کوتاهی و بلندی لباس ها را می توان به عنوان نوعی مد اختصتصی پذیرفت و همین مساله نیز به نوبه خود گویای واقعیت تکامل در امر بافندگی پوشاک است . با همه این تفاسیر می توان نتیجه گرفت که که اغاز کار ریسندگی و بافندگی در ایران به حدود هشت تا ده هزارسال قبل از میلاد مسیح بر می گردد.
همچنین میتوان به کشفیات سیلک بر روی ظروف گلی بدست امده که تصویر پروفسور گیریشمن قدمت انرا به پیش زا قرن هشتم قبل از میلاد مسیح تخمین می زند.در مورد تصویر انسان نقش شده بر روی ظروف گلی پیدا شده ودر سیلک در کتاب ایران از اغاز تا اسلام توضیحاتی داده شده است،که تصویر انسان بر روی ظروف گلی قدیمی تر از یونان است که نیم رخ انسانی را در قرن هشتم قبل از میلاد نشان می دهد.این دانشمند در تعریف نقوش حک شده بر روی ظروف گلی سیلک می نویسد :در ظروف سیلک تصاویری از مردان که پیاده می جنگند و دارای کلاه خود و نیم تنه کوتاه وچسبان هستند نقش شده و همچنین بر روی یک مهراستوانه ای نیز تصویر جنگاوری بر پشت اسب منقوش است کهبا غولی می جنگد.وکفشهای نوک بر گشته پوشیده است.
دانشمند دیگر ایران شناس بنام رنه گووسه نیز بیان می کند که لباس های مردم اولیه ایران بیشتراز مجسمهایی شناخته می شود که در حفاری های مختلف پیدا شده ونوع لباس را مشخص کرده است.قدیمیترین مجسمه ی انسانی در فلات ایران پیدا شده است،این مجسمه کوچک بوده و متعلق به ۴۲۰۰سال قبل از میلاد مسیح می باشد لباس این مجسمهدر کاشان به دست امده است.این لباس از پارچه ای است که به صورت لنگ و کمر بسته شده است.وجوداین پارچه خود دلیل ان است که ساکنین ان روزگار فلات ایران از پوست حیوانات به طور طبیعی استفاده نمی کردند بلکه از پشم پارچه هایی می بافتند .
در غار کمربندی در نزدیکی بهشهر (مازندران)وسایلی بدست امده است که قدمت ان به چیزی حدود ۶۰۰۰هزار سال قبل از میلاد مسیح بر می گردد این وسایل نشان می دهد که ریسندگی نخ از پشم گوسفند و موی بز در ان زمان متداول بوده است .
اولین پارچه ی بافته شده در ایران به ۴۰۰۰هزار سال قبل از میلاد مسیح بر می گردد که در حفاریات شوش بدست امده است از یک تیغه ی مسی که با سفال های عهد اول در شوش بدست امده است که معلوم می کند که در دوره ی تمدن شوش (۴۵۰۰سال قبل از میلاد مسیح)بافتن پارچه معمول بود و فن پارچه بافی یا توجه به ظرافت پارچه ها کمال را طی کرده بود و قسمت هایی از این قطعه پارچه هم اکنون در موزه های لووروبافلو موجود است .
از یک میله فلزی در تپه حصار دامغان با اثار دیگری متعلق به ۳۰۰۰سال قبل از میلاد به دست امده است که این میله مخصوص ریسندگی بوده و نخ های نازک با ان می تابیدند. این میله نشانه پیشرفت ریسندگی در ان زمان می باشد . اخیرا نیز ایران در کشفیات خود که فسمتی از ان روشنگر دوران ما قبل از اریایی است بقایای دوک هاو سنگ هایی به دست امده است که نشان میدهد رسندگی در دوره ی افسانه ای ایران معمول بوده است و اسباب و لوازم داشته است.درحدود۲۷۰۰سال پیش از میلاد مسیح بافندگی ظریفتر در فلات ایران معمول شد و ظرافت پارچه های این دوره به خوبی می تواند به ما ثابت کند که دوره نسبتا طولانی بافندگی به منظور پوشانیدن تن به پایان رسیده و ابتکار و ذوق بیش از احتیاج رواج پیدا کرده بود.
بدین ترتیب از روی اکتشافات قابل استناد تاریخی و باتوجه به انچه از نوشنه های محققین و تحقیقات و ایران شناسان نقل شده است می توان پذیرفت که در ان دوران انسانهایی بوده اند که به فن ریسندگی وبافندگی دست پیدا کردند و از این فن بهره برده اند که این مساله از حدود۱۰هزارسال پیش از میلاد مسیح بوده است .در ان زمان از پشم گوسفند و بز برای بافتن پارچه استفاده می کردند.
همچنین سیری اجمالی در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی نشان می دهد که پیشدادیان نخستین ایرانیانی بوده اند که کار ریسندگی و بافندگی و خاصه دوخت به انان منسوب بوده است.با استناد به بحث باستانی ایرانی به این واقعیت تردیدی نیست که رشتن نخ از پشم حیوانات و بافتن پارچه و فراهم اوردن فرش از پشم ونخ از زمان پادشاهان پیشدادی در ایران معمول گردیده و به این ترتیب راه کمال را طی کرده است. نویسندگان کتابهای تاریخ طبری و نوروزنامه بر این مساله متفق القول هستند که پیشدادیان سراغاز بافندگی و پوشاک بوده اند.
اولین کارخانه در زمینه نساجی پشمی با حمایت دولت و همکاری بخش خصوصی در سال۱۳۰۴تاسیس گردید.متعاقب ان شهرهای یزد،کرمان وکاشان و استانهای خراسان،مازندران،گیلان . اذربایجان نیز دارای کارخانجات مختلف صنعتی نساجی شدند. قبل از جنگ جهانی دوم حدود۴کارخانه نساجی در رشته های مختلف پنبه،پشم،ابریشم وکنف در کشور مشغول به فعالیت بودند که تولید انها به حدود ۶۰میلیون متر در سال می رسید.از مجموعه کارخانجات این دوره ۴واحد با سرمایه دولت تاسیس گردیده بود.انگیزه اصلی این کار،صنعتی کردن کشور و گسترش صنایع نساجی و ترغیب و تشویق سرمایه داران بخش خصوصی به فعالیت جهت ایجاد واحدهای ریسندگی و بافندگی در این دوره بود .رشد صنایع نساجی در سال های ۱۳۲۰تا۱۳۳۲به اوج خودش رسید و به همین جهت پارچه های خارجی در بازار ایران جولانگاهی یافتند.و ارز فراوانی را از مرز خارج کردند .
صنعت نساجی در دوران جنگ جهانی دوم با شکلات عدیده ای روبرو بود. از قبیل فرسودگی ماشین الات ،کمبود قطعات یدکی،عدم امکان ورود لوازم یدکی و مواد اولیه مورد نیاز ،مسایل کارگران وغیره از عمده این مشکلات بود ‍؛با اینکه درامدهای سر شاری عاید صاحبان کارخانه ها می گردید ،اما سرمایه گذاری و اصلاح وتوسعه لازم در این صنعت به عمل نیامد. علی رغم مشکلاتی که از لحاظ کاهش منابع ارزی و سرمایه های عمومی در طول برنامه عمرانی اول متوجه صنایع نساجی شد و بخش خصوصی پابپای اقدامات درستبه ترمیم نقایص و اصلاح ماشین الات پرداخت،تا جاییکه وضع کارخانه های موجود با یک تغییر و تحول اساسی روبرو گردید و کارخانه های نساجی پنبه ای از۳۰واحدبه۴۱واحد ئ تعداد دوک های ریسندگی و ماشین های بافندگی به ترتیب تا ۳۳۵۸۴و۴۴۳۷واحد افزایش یافت.
قبل اجرای برنامه عمرانی اول در کشور کارخانه های دولتی پارچه بافی که در سطح کشور مشغول به فعالیت بودند عبارت بودند از:کارخانه نساجی بهشهر،کارخانه حریر چالوس،کارخانه گونی بافی قایمشهر وکارخانه نساجی قایمشهر .قبل از انقلاب به دنبال بررسی هایی که صورت گرفت کارخانه چیت سازی تهران نیز با سرمایه دولت و با ظرفیتی معادل ۱۰۰۰۰دوک ریسندگی و۳۰۴دستگاه ماشین بافندگی تاسیس شد و به این ترتیب تعدادکارخانه های دولتی به ۵ واحد رسید این مساله در طول اجدای برنامه اول بود.در برنامه عمرانی دوم قبل از انقلاب با دیگر توسعه صنایع نساجی مورد توجه قرار گرفت.در اغاز این برنامه که در سال۱۳۳۴بود اعتباری به مبلغ ۳میلیارد ریال به این منظور اختصاص داده شد.از محل این اعتبار نوسازی کارخانجات نساجی بهشهر و قایمشهر انجام گردید و تولید ۲واحد نامبرده به این ترتیب از ۵میلیون متر و۱۷میلیون متربه۲۴میلیون متر و۳۰میلیون متر در سال افزایش یافت و متعاقب ان این اقدام با سرمایه گذاری مجدد حجم منسوجات تولیدی کارخانه چیت تهران نیز از۵میلیون متر به۳۶میلیون متر رسید و کارخانه جدیدی با ظرفیت ۲۵میلیون متر تولید سالیانه در قایمشهر تاسیس شد.کارخانه گونی بافی دیگری نیز با ظزفیت تولید ۷میلیون متر در همدان تاسیس گردید.در پایان برنامه دوم مذکور جمعا ۷۵کارخانه بافندگی پنبه ،الیاف مصنوعی ،پشم ،ابریشم و کنف در نقاط مختلف کشور موجود بود. لیکن همه انها در طول برنامه کار فعالیت نداشتند به این معنی که گروهی تعطیل و گروهی نیز با ظرفیت جزیی مشغول به کار بوده اند .
در پایان برنامه دوم بحث تولید در مقایسه با ابتدای برنامه به میزا ن قابل توجه ای افزایش یافت.یعنی تولید پارچه های نخی از ۶۲میلیون متر تولید محصولات کنفی از ۲۰۰۰هزار تن به دو برابر رسید .از سال ۱۳۱۴به بعد تولید منسوجات پشمی ونخی سیر صعودی داشت تا انجا که در سال ۱۳۴۵ایران از ورود پارچه های نخی بینیاز شد و در همین سال دو سوم پارچه های پشمی و پتوی مورد نیاز مردم از طریق منابع داخلی و یک سوم بقیه از خارج تامین گردید.در سال۱۳۴۸جمعا ۱۱کارخانه با سرمایه ای معادل ۸/۱۴۴۵میلیون ریال ایجاد گردید که از این مبلق ۵/۹۳۳میلیون ریال صرف تهیه ماشین الات شدونیز تعداد ۸۲۶نفردر واحدهای مذکور اشتغال یافتند.طی این سال ها ۶۲کارخانه بزرگ نخی و۱۵کارخانه پشم بافی در نقاط مختلف کشور کار فعال انجام می دادند.تعداد خیلی زیادی نیز واحد های نساجی نخی وپشمی کوچک بودند که در کشور فعالیت داشتند که بیشتر انها در اصفهان و تهران و یزد استقرار داشتند.
از مهمترین نکات دیگر در این دوره اموزش کارگران شاغل و ایجاد مدارس حرفه ای و دانشکده های مخصوص این رشته که در مورد دوم دانشکده صنعتی امیر کبیر (پلی تکنیک تهران)ربایت در شمار مهمترین مرکز اموزش صنایع نساجی به خصوص رنگرزی به حساب آورد.

www.پخش.com

 

پخش...
ما را در سایت پخش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی pakhsh بازدید : 241 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 17:00

باوجود آنکه دیدگاههای متفاوتی از سوی صاحبنظران در زمینه ساخت در کلاس جهانی ارائه شده و پارامترهای مختلفی برای آن درنظرگرفته‌شده‌است و در مورد میزان تأثیر هر یک از این پارامترها هم نظرات متفاوت است، اما یک غایت کلی در تمام این دیدگاه ها وجود دارد و آن سرآمدی در عرصه کسب وکار جهانی است. شرایط امروز به‌صورتی است که هر شرکتی ناگزیر است خود را در این وضعیت مورد ارزیابی قراردهد و جایگاه خود را مشخص‌کند. برای رسیدن به سطح تولید در بازار جهانی مهمترین مسئله بازاریابی و بازارداری است. یک شرکت برای رسیدن به سطح جهانی تولید باید مشتری مدار باشد. گروه تولیدی بازرگانی گارانی افتخار دارد در راستای جلب رضایت مشتریان تمام تلاش خود را بکار گرفته است.

 

www.تولیدی.com

پخش...
ما را در سایت پخش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داودی pakhsh بازدید : 304 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 16:54

آرشیو مطالب

لینک دوستان

خبرنامه